تا اينجا آياتى كه در مورد ضرورت جهاد سخن مىگفت را به اختصار بررسى كرديم.در ادامه به يك سرى از احكام و دستوراتى كه خداوند درباره جهاد و زمان آن و غيره مقرر فرموده است مىپردازيم.
خداوند در آيات 45، 46 و 47، سوره انفال در زمينه جهاد 6 دستور مهم به مسلمانان مىدهد.
نخست مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه گروهى از دشمنان را در برابر خود در ميدان نبرد ببينيد ثابت قدم باشيد». بعنوان دستور دوم مىفرمايد: «خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار و پيروز شويد» (آيه 45). از نشانههاى بارز ايمان، ثبات قدم در همه زمينهها مخصوصاً در پيكار با دشمنان است. ياد خدا كه منظور خدا را در درون جان خود حاضر ديدن است نيز باعث تقويت روحيه مجاهد در ميدان و باور كردن تكيهگاه محكمى است كه هيچ قدرتى در برابر آن مقاومت نمىكند. يكى ديگر از مهمترين برنامههاى مبارزه، توجه به مسأله رهبرى و اطاعت از دستوارت او است. «و فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت نمائيد»(آيه 46) و در ادامه خداوند چهارمين دستور را اينچنين برمىشمرد: «و از پراكندگى و نزاع بپرهيزيد تا سست نشويد و نتيجه اين سستى و فتور از ميان رفتن قدرت و هيبت شما است» سپس خداوند دستور به استقامت در برابر دشمنان و حوادث سخت داده مىفرمايد: «استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است». در آيه بعد، خداوند مسلمانان را از پيروى از كارهاى ابلهانه و اعمال غرورآميز و بىمحتوا و سروصداهاى توخالى و بى معنى باز مىدارد و مىفرمايد: «مانند كسانى نباشيد كه از سرزمين خود از روى غرور و هوى پرستى و خودنمايى در برابر مردم (بسوى ميدان بدر) خارج شدند. همانها كه (مردم را) از راه خدا باز مىداشتند» و سرانجام شكست خوردند.
خداوند در بيان نحوه مبارزه و چگونگى حضور در ميدان جنگ چنين مىفرمايد: «و هنگامى كه با كافران در ميدان جنگ روبرو شديد. (با تمام قدرت به آنها حمله كنيد) و گردنهايشان را بزنيد».(محمد، آيه 4). بديهى است گردن زدن كنايه از قتل است. هنگامى كه انسان با دشمنى خونخوار در ميدان نبرد روبرو مىشود اگر با قاطعيت هرچه بيشتر حملات سخت و ضربات كوبنده بر دشمن وارد نكند خودش نابود خواهد شد و اين دستور يك دستور كاملاً منطقى است. سپس مىافزايد: اين حملات كوبنده بايد همچنان ادامه يابد «تا به اندازه كافى دشمن را درهم بكوبد، در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد». آيه فوق بيانگر يك دستور حساب شده جنگى است كه پيش از درهم شكستن قطعى مقاومت دشمن نبايد اقدام به گرفتن اسيران كرد، چرا كه پرداختن به اين امر، گاهى سبب تزلزل موقعيت مسلمانان در جنگ خواهد شد و پرداختن به امر اسيران و تخليه آنها در پشت جبهه آنها را از وظيفه اصلى باز مىدارد. در مرحله بعد خداوند، حكم اسيران جنگى را بيان مىكند و سپس در دنباله آيه مىافزايد: «اين وضع بايد همچنان ادامه يابد و دشمنان را بايد همچنان بكوبيد و گروهى را به اسارت در آوريد تا جنگ بارهاى سنگين خود را بر زمين نهد».
تنها وقتى از جنگ دست بكشيد كه توان مقابله دشمن را درهم شكسته باشيد و آتش جنگ سرد گردد. با دقت در مطالب فوق پى به دستورات متعالى اسلام مىبريم و مىبينيم اين دستورات آنقدر سنجيده است و همه ابعاد را در برمىگيرد كه حتى براى اسير ميدان جنگ نيز اهميت قائل است. خداوند در يك دستور احتياطى براى حفظ جان افراد بيگناهى كه ممكن است مورد اتهام قرار گيرند مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد هنگامى كه در راه جهاد گام برمىداريد. تحقيق و جستجو كنيد و به كسانى كه اظهار اسلام مىكنند نگوئيد مسلمان نيستيد، مبادا به خاطر نعمتهاى ناپايدار اين جهان افرادى را كه اظهار اسلام مىكنند متهم كرده و آنها را به عنوان يك دشمن به قتل برسانيد و اموال آنها را به غنيمت بگيريد، در حالى كه غنيمتهاى جاودانى در پيشگاه خداست».(نساء، آيه 94).
يكى از سنتهايى كه از زمانهاى قديم و اعصار انبياى پيشين در ميان اعراب مرسوم بود، تحريم جنگ در ماههاى حرام بود. بعد از اسلام مسلمانان در اين باره از پيامبر سؤال مىكردند: «از تو درباره جنگ كردن در ماههاى حرام سؤال مىكنند، به آنها بگو، جنگ در آن (گناه) بزرگى است.» (سوره بقره، آيه 217) و بدين ترتيب خداوند اين سنت را با قاطعيت امضاء مىكند. خداوند در جاى ديگر با تأكيد حرمت جنگ در ماههاى حرام مىفرمايد: «از دوازده ماه، چهار ماه حرام است، اين آيين ثابت و پابرجا و تغييرناپذير است، در اين چهار ماه (با شكستن احترام ماهها) به خود ستم روا مداريد» (توبه، آيه 36). مىبينيم كه در اسلام، براى زمان جهاد نيز مقررات وجود دارد. ولى از آنجا كه ممكن بود، تحريم جهاد در اين چهار ماه وسيلهاى براى سوء استفاده دشمنان بشود و آنها را در حمله كردن به مسلمانان جسور كند، خداوند در ادامه اضافه مىكند كه: «با مشركان بطور دسته جمعى پيكار كنيد، همان گونه كه آنها متفقاً با شما مىجنگند».
(و قاتلوا المشركين كافّةً كما يقاتلونكم كافّة). از آن طرف مشركان مكه در نظر داشتند مسلمانان را غافلگير ساخته و در ماههاى حرام به آنها حملهور شوند و شايد گمانشان اين بود كه اگر آنها احترام ماههاى حرام را ناديده بگيرند، مسلمانان به مقابله برنمىخيزند، آيه 194 سوره بقره نازل شد و به اين پندارها پايان داد و نقشههاى احتمالى آنها را نقش بر آب كرد و دستور داد اگر آنها در ماههاى حرام دست به اسلحه ببرند مسلمانان در مقابل آنها بايستند. خداوند مىفرمايد: «ماه حرام در برابر ماه حرام است و حرمات قصاص دارد. هر كس به شما تجاوز كند، به مانند آن بر او تجاوز كنيد ولى از خدا بپرهيزيد(و زياده روى نكنيد) و بدانيد خدا با پرهيزكاران است» اسلام به هر كس حق مىدهد كه اگر به او تعدى شود، به همان مقدار مقابله كند، تسليم در برابر متجاوز، مساوى است با مرگ و مقاومت برابر است با حيات، اين است منطق اسلام.
يكى ديگر از مسائلى كه اسلام نسبت به آن هشدار مىدهد اين است كه مسلمانان بايد احترام مسجدالحرام را نگهدارند و اين حرم امن الهى بايد هميشه محترم شمرده شود و لذا «با آنها (مشركان) نزد مسجد الحرام پيكار نكنيد، مگر آنكه آنها در آنجا با شما بجنگند ولى اگر آنها با شما در آنجا جنگ كردند، آنها را به قتل برسانيد، چنين است جزاى كافران».(سوره بقره، آيه 190).
اسلام دين صلح و دوستى است و كسانى كه با روح اسلام و فلسفه آيات جهاد بيگانه باشند و همچنين دشمنان قسم خورده اسلام در صدد خشن معرفى كردن چهره اسلاماند. اسلام، حتى در جنگها نيز از پيشنهاد صلح طرف مقابل استقبال كرده و به مسلمانان اجازه نمىدهد بعد از صلح، مبارزه كنند. «اگر آنها از پيكار با شما كنارهگيرى كنند و پيشنهاد صلح نمايند، خداوند به شما اجازه تعرّض نسبت به آنها را نمىدهد» (سوره نساء، آيه 90) و موظفيد دستى را كه به منظور صلح بسوى شما دراز شده بفشاريد. در آيه 61 سوره انفال نيز خداوند پيرامون صلح با دشمن سخن مىراند و اين مطلب را روشنتر مىسازد. «و اگر آنها تمايل به صلح نشان دادند تو نيز (دست آنها را عقب نزن) و تمايل نشان ده». از آنجا كه به هنگام امضاى پيمان صلح غالباً افراد، گرفتار ترديدها و دودليها مىشوند. خداوند به پيامبر دستور مىدهد در قبول پيشنهاد صلح ترديدى به خود راه مده و چنانچه شرايط آن، منطقى، عاقلانه و عادلانه باشد، آنرا بپذير «و بر خدا توكل كن، زيرا خداوند هم گفتگوهاى شما را مىشنود و هم از نيات شما آگاه است». ولى با اين حال به پيامبر و مسلمانان هشدار مىدهد كه «اگر بخواهند تو را فريب دهند (و صلح را مقدمهاى براى ضربه غافلگيرانهاى قرار دهند يا هدفشان تأخير جنگ براى فراهم كردن نيروى بيشتر باشد، از اين موضوع نگرانى به خود راه مده)، زيرا خداوند كفايت كار تو را مىكند و در همه حال پشتيبان توست». ضمن آماده ساختن مؤمنان براى جهاد، به تشريح صفات و خصوصيات مجاهدان پرداخته و مقام و پاداش اين افراد را بيان مىكند، و اين خود يكى از شيوههاى خداوند براى تشويق و ترغيب مسلمانان به مسأله جهاد است.
خداوند در آيه 74 سوره نساء مىفرمايد: «آنهايى بايد در راه خدا پيكار كنند كه آمادهاند زندگى پست جهان ماده را با زندگى ابدى و جاويدان سراى ديگر مبادله نمايند» يعنى تنها كسانى مىتوانند جزء مجاهدان واقعى باشند كه آماده چنين معاملهاى گردند. سپس در ذيل آيه مىفرمايد: «سرنوشت چنين مجاهدانى كاملاً روشن است. زيرا از دو حال خارج نيست، يا شهيد مىشوند و يا دشمن را درهم مىكوبند و بر او پيروز مىشوند در هر صورت پاداش بزرگى به آنها خواهيم داد». (و من يقاتل فى سبيل اللّه فيقتل او يغلب فسوف نؤتيه أجراً عظيماً) مسلماً چنين سربازانى با چنين روحيهاى، شكست در قاموسشان راه ندارد و در هر دو صورت خود را پيروز مىبينند، حتى دانشمندان بيگانهاى كه درباره اسلام و پيروزيهاى سريع مسلمين، در زمان پيامبر و بعد از آن، بحث كردهاند. اين منطق را يكى از عوامل مؤثر پيشرفت آنها دانستهاند. در آيه 74 سوره انفال نيز خداوند روى اهميت مقام مهاجران و انصارى كه با مجاهدت به پيشبرد اهداف جامعه اسلامى كمك كردهاند. اشاره كرده و از آنها بدين گونه تقدير مىكند: «آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا جهاد نمودند و آنها كه پناه دادند و يارى كردند، مؤمنان حقيقى و راستين هستند و آنها آمرزش و روزى شايستهاى خواهند داشت.»
در آيه 95 سوره نساء خداوند مقايسهاى ميان مجاهدان و غير مجاهدان به عمل آورده، مىفرمايد: «افراد با ايمانى كه از شركت در ميدان جهاد خوددارى مىكنند و بيمارى خاصى كه آنها را از شركت در اين ميدان مانع شوند، ندارند، هرگز با مجاهدانى كه در راه خدا و اعلاى كلمه حق با مال و جان خود جهاد مىكنند، يكسان نيستند.» سپس برترى مجاهدان را بار ديگر بصورت صريح و آشكارتر بيان كرده، مىفرمايد: «خداوند، مجاهدانى را كه با مال و جان خود در راهش پيكار مىكنند برخود دارى كنندگان از شركت در ميدان جهاد برترى عظيمى بخشيده است؛ فضّل اللّه المجاهدين باموالهم و أنفسهم على القاعدين درجةً».
البته در نقطه مقابل اين دسته از مجاهدان، افرادى هستند كه جهاد براى آنها واجب عينى نبوده و يا اين كه بخاطر بيمارى و ناتوانى و علل ديگر قادر به شركت در ميدان جهاد نبودهاند، لذا براى اينكه پاداش نيت صالح و اعمال نيك آنها ناديده گرفته نشود، به آنها نيز وعده نيك داده، و مىفرمايد: «به هر دو دسته، وعده نيك داده است» ولى از آنجا كه اهميت جهاد در منطق اسلام از اين هم بيشتر است بار ديگر به سراغ مجاهدان رفته و تأكيد مىكند كه «خداوند مجاهدان را بر قاعدان اجر عظيمى بخشيده است» «و فضّل اللّه المجاهدين على القاعدين اجراً عظيماً». اين اجر عظيم در آيه بعد چنين تفسير شده است: «درجات مهمى از طرف خداوند و آمرزش و رحمت او، زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است».
قبل از اسلام، منصب سيراب كردن حاجيان خانه خدا «سقاية الحاج» در رديف كليددارى خانه كعبه و از مهمترين مناصب محسوب مىشد. خداوند در يك مقايسه ديگر براى برترى جهاد مىفرمايد: «آيا سيراب كردن حاجيان خانه خدا و عمران مسجدالحرام را همانند كار كسى قرار داديد كه ايمان به خداو روز قيامت دارد و در راه خدا جهاد كرده است؟ اين دو هيچ گاه در نزد خدا يكسان نيستند و خداوند جمعيت ستمكار را هدايت نمىكند.» (توبه، آيه 19). مطابق روايتى كه در بسيارى از معروفترين كتب اهل سنت نقل شده اين آيه در مورد حضرت على (ع) و بيان فضائل او نازل شده است و در عين حال مكمل بحث آيات گذشته است و مقام و منزلت مجاهدان در راه حق و فضيلت را بيان مىكند.
يكى ديگر از آياتى كه در آن، خداوند مسأله جهاد و مجاهدان را مطرح كرده است، آيه 4 سوره صف مى باشد. خداوند در اين آيه مىفرمايد: «خداوند كسانى را دوست مىدارد كه در راه او پيكار مىكنند، گويى بنايى آهنيناند؛ انّ اللّه يحبّ الّذين يقاتلون فى سبيله صفّاً كانّهم بنيانٌ مرصوص».
مطابق اين آيه شريفه نفس پيكار مهم نيست، آنچه مهم است اينكه اين پيكار «فى سبيل اللّه» باشد و آن هم با اتحاد و انسجام كامل چون سدّى فولادى. آيه 20 سوره توبه نيز به بيان مقام و پاداش مجاهدان مىپردازد. كسانى كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا با مال و جان خود، جهاد كردند، اينها در پيشگاه خداوند مقامى برتر و بزرگتر دارند و اينها به افتخار بزرگى نائل شدهاند؛ الّذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل اللّه باموالهم و انفسهم اعظم درجةً عند اللّه، اولئك هم الفائزون» خداوند در آيه بعد سه موهبت بزرگى كه در برابر اين سه كار (ايمان، هجرت، جهاد) به آنها مىبخشد را بيان مىكند. پروردگارشان آنها را به رحمت گسترده خود بشارت مىدهد، آنها را از رضايت و خشنودى خود بهرهمند مىسازد و باغهايى از بهشت در اختيار آنها مىگذارد كه نعمتهايش دائمى و هميشگى است. (توبه، آيه 21) «جاودانه در آن خواهند ماند، نزد خداوند پاداشهاى عظيمى است» (توبه، آيه 22). اگر «ايمان» و «جهاد» توأم گردد، هرگونه خير و بركتى را به همراه خود خواهد داشت.
«اما پيامبر و آنها كه با او ايمان آوردند، با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردند، همه نيكيها براى آنها است و گروه رستگاران همينها هستند»(توبه، آيه 88). در آيه بعد خداوند به قسمتى از پاداشهاى اخروى اين گروه اشاره كرده و مىفرمايد: «خداوند باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه از زير درختانش، نهرها جارى است. جاودانه در ان مىمانند و اين پيروزى بزرگى است.» (توبه، آيه 89) خداوند در جاى ديگر اين گروه را چنين توصيف كرده و از آنان قدردانى مىكند: «كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه هجرت نمودند و در راه خدا جهاد كردند، آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.»(بقره، آيه 218).
يكى از مفاهيم و مطالبى كه در فرهنگ جهاد بعنوان يك مفهوم كليدى است، «شهادت» است. بطور طبيعى در ميدان نبرد، مجاهدانى كشته مىشوند. كه ما از آنها به «شهيد» تعبير مىكنيم. شهود و شهادت به معنى حضور و معاينه است، شهيد به معنى شاهد است و جمع آن «شهداء». ناگفته نماند «شهيد» به معنى مقتول در راه خدا در قرآن نيامده است. مگر بنابر بعضى از احاديث.
ولى در اصطلاح و روايات، بسيار تعبير «شهيد» وجود دارد. در قرآن از «شهيد» تعبير «قتل فى سبيل اللّه» بكار رفته است (قاموس قرآن). در هر حال خداوند از آن گروه بعنوان گروه ممتاز، ياد كرده است و درباره آنها مىفرمايد: «و كسانى كه در راه خدا هجرت كردند، سپس شربت شهادت نوشيدند و يا به مرگ طبيعى از دنيا رفتند، خداوند به همه آنها، روزى نيكويى مىدهد، چرا كه او بهترين روزى دهندگان است»(حج، آيه 58). خداوند در پاسخ به منافقينى كه كشته شدن در راه خدا را مرگ زودرس مىپنداشتند مىفرمايد: «تازه اگر در راه خدا بميريد يا كشته شويد (چيزى از دست ندادهايد) زيرا آمرزش و رحمت پروردگار از تمام اموالى كه شما با منافقان با ادامه حيات براى خود جمع آورى مىكنيد بالاتر است». (آل عمران، آيه 157) از اينها گذشته مرگ به معنى فناو نابودى نيست كه از آن وحشت داشته باشيد، بلكه دريچهاى است بسوى زندگانى ديگر، در سطحى بسيار وسيعتر و آميخته با ابديت:
«و اگر بميريد و يا كشته شويد، بسوى خدا باز مىگرديد» (آل عمران، آيه 158). در آخر آيه 4 سوره محمد نيز خداوند از شهيدانى كه در ميدان جهاد، جان شيرين خود را از دست مىدهند و حقّ بزرگى بر جامعه اسلامى دارند. سخن به ميان آورده و مىفرمايد: «كسانى كه در راه خدا كشته شدند، خداوند اعمالشان را هرگز نابود نمىكند؛ والّذين قتلوا فى سبيل اللّه فلن يضلّ اعمالهم» و خداوند. در آيه بعد به 2 نعمت و موهبت ديگر اشاره كرده و مىفرمايد: «خداوند آنها را هدايت مىكند و وضع حال آنها را اصلاح مىكند؛ سيهديهم و يصلح بالهم» (محمد، آيه 5) و موهبت ديگر اينكه: «آنها را در بهشت جاويدانش كه اوصاف آنرا براى آنان بازگو كرده است، وارد مىكند؛ و يدخلهم الجنّة عرّفهالهم» (محمد، آيه 6).
خداوند، آنقدر مقام مجاهدان شهيد را بالا مىداند كه با صراحت مسلمانان را از اطلاق كلمه «ميت» بر شهيدان نهى مىفرمايد: «هرگز به آنها كه در راه خدا كشته مىشوند و شربت شهادت مىنوشند، مرده مگوئيد، بلكه آنها زندگانند، اما شما درك نمىكنيد؛ ولاتقولوا لمن يقتل فى سبيل اللّه امواتٌ بل احياءٌ ولكن لاتشعرون» (بقره، آيه 154). خداوند با صراحت مىفرمايد كه شما حق نداريد كسانى كه در راه خدا جان مىدهند را مرده بخوانيد، آنها زندهاند، زنده جاويدان و از روزيهاى معنوى در پيشگاه خدا بهره مىگيرند. خداوند در بيان مقام شامخ و بلند شهيدان، خطاب به پيامبرش (تا ديگران حساب كار خود را بكنند) مىفرمايد: «اى پيامبر، هرگز گمان مبر، آنها كه در راه خدا كشته شدند، مردهاند، بلكه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند؛ و لا تحسبنّ الّذين قتلوا فى سبيل اللّه امواتاً بل احياءٌ عند ربّهم يرزقون» (آل عمران، آيه 169).
منظور از حيات و زندگى در اينجا، همان حيات و زندگى برزخى است كه ارواح در عالم پس از مرگ دارند و اين تنها مخصوص شهيدان نيست، ولى از آنجا كه شهيدان به قدرى غرق مواهب حيات معنوى هستند كه گويا زندگى ساير برزخيان در مقابل آنها چيزى نيست، تنها از آنها نام برده شده است، در آيه بعد، خداوند به گوشهاى از مزايا و بركات فراوان زندگى برزخى شهيدان اشاره كرده و مىفرمايد: «آنها بخاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است، خوشحالند؛ فرحين بما اتيهم من فضله» و خوشحالى ديگرشان به خاطر برادران مجاهد آنها است. همانطور كه قرآن مىفرمايد: «و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشدهاند (مجاهدان و شهيدان آينده) شادمانند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مىبينند و مىدانند) كه نه ترسى بر آنها است نه غمى؛ و يستبشرون بالّذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الّا خوفٌ عليهم ولا هم يحزنون» (آل عمران، آيه 170). آيه بعد تأكيد و توضيح بيشترى است درباره بشارتهايى كه شهيدان، بعد از شهادت دريافت مىكنند. آنها از دو جهت خوشحال و مسرور مىشوند: نخست از اين جهت كه نعمتهاى خدا را دريافت مىدارند، نه تنها نعمتهاى او بلكه فضل او (كه همان افزايش و تكرار نعمت است) نيز شامل حال آنها مىشود، (ديگر آنكه) آنها مىبينند كه خدا پاداش مؤمنان را ضايع نمىكند ؛ يستبشرون بنعمةٍ من اللّه و فضل و انّ اللّه لايضيع اجر المؤمنين» (آل عمران، آيه 171).
از آنجا كه شهادت يك امر اختيارى نيست و معلوم نيست كه در جنگ كدام مجاهدان به شهادت مىرسند. بعد از هر جنگ عدهاى از مسلمانان، از اينكه چرا شهيد نشدهاند ناراحت بودند و منتظر فرصت بودند تا زمينه جهاد بعدى مهيا شود كه در صف نخستين شركت كنند. خداوند با اشاره به اين گروه از مؤمنان كه در تأسى به پيامبر از همه پيشگامتر بودند و بر سر عهد و پيمانش با خدا، يعنى فداكارى تا آخرين نفس و آخرين قطره خون خود ايستادند، مىفرمايد: «در ميان مؤمنان، مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خداى خود بستند، صادقانه ايستادهاند، بعضى پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند) و بعضى ديگر در انتظارند تغيير و تبديلى در پيمان خود ندادند، «من المؤمنين رجالٌ صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه، فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلاً» (احزاب، آيه 23).
آيه چنان مفهوم وسيعى دارد كه تمام مؤمنان راستين را در هر عصر و زمان شامل مىشود، چه آنها كه جامه شهادت در راه خدا بر تن پوشيدند و چه آنها كه بدون هيچ گونه تزلزل بر سر عهد و پيمان با خداى خويش ايستادهاند و آماده جهاد و شهادتند.
همانگونه كه مىدانيم شيوه تبليغى قرآن و پيامبر، شيوه بشارت و انذار است و پيامبر بشير است و نذير در مورد جهاد نيز خداوند از يك طرف به ترغيب و تشويق مجاهدان پرداخته و از طرف ديگر، متخلفين از جهاد را نيز وعده عذاب مىدهد. اينگونه نيست كه فقط كسانى كه مجاهدت نمايند، پاداش مىگيرند، بلكه آنانكه تخلف ورزند نيز عذاب ببينند، البته همان طور كه قبلاً اشاره شده است، مسلمانان راستين هدف «فى سبيل اللّه» را در نظر مىگيرند و نه از ترس عذاب و نه وعده بهشت كه آنان، حق را يافتهاند و از جهت اطاعت از خدا و رسول شمشير مىزنند. در هر حال خداوند درباره متخلفان از جهاد مىفرمايد: «گروهى از اعراب باديه نشين نزد تو آمدند تا به آنها اجازه داده شود و از جنگ معاف گردند (و واقعاً معذور بودند) و در مقابل كسانى كه به خدا و پيامبر دروغ گفتند، بدون هيچ عذرى در خانه خود نشستند». خداوند گروه دوم را شديداً تهديد كرده، مىگويد: «به زودى به آن دسته از ايشان كه كافر شدند، عذاب دردناكى خواهد رسيد» (توبه، آيه 90).
و نيز درباره آنها مىفرمايد: «خداوند بر دلهايشان مهر نهاده و به همين دليل چيزى نمىدانند.» (توبه، آيه 93).
خداوند به گروهى از متخلفين فرصت دوباره مىدهد و مىفرمايد: «پس اگر اطاعت كنيد خداوند پاداش نيكى به شما مىدهد و اگر سرپيچى كنيد، خداوند شما را با عذاب دردناكى كيفر مىدهد». (فتح، آيه 16).
بعد از آنكه خداوند متخلفين از جهاد را تهديد به «عذاب اليم» كرد جمعى از معلولين و بيماران خدمت پيامبر آمدند و كسب تكليف نمودند: آيه نازل شد و حكم آنان را چنين بازگو كرد: «بر نابينا و گنگ و بيمار گناهى نيست» (فتح، آيه 17). و اين گروه از شركت در ميدان معاف شدند البته آنها نيز بايد به مقدار توان خود براى تقويت قواى اسلام و پيشبرد اهداف الهى آن بكوشند. گروه ديگرى كه از جهاد معاف هستند، در آيه 91 سوره توبه معرفى شدهاند، كسانى كه ضعيف و ناتوان هستند، همچنين بيماران و آنها كه وسيله لازم براى شركت در ميدان جهاد ندارند، بر آنها نيز ايرادى نيست كه در اين برنامه واجب اسلامى شركت نكنند» البته اين در صورتى است كه «از هرگونه خيرخواهى مخلصانه درباره خدا و پيامبرش دريغ ندارند» و گروه بعدى كه از جهاد معاف بودند. فقيرانى بودند كه مركب براى شركت در جنگ نداشتند و از عشق جهاد اشك مىريختند «همچنين بر آن گروه ايراد نيست كه وقتى نزد تو آمدند كه مركبى براى شركت در ميدان جهاد در اختيارشان بگذارى گفتى مركبى در اختيار ندارم كه شما را بر آن سوار كنم، ناچار از نزد تو خارج شدند در حالى كه چشمهايشان اشكبار بود و اين اشك بخاطر اندوهى بود كه از نداشتن وسيله براى انفاق در راه خدا سرچشمه مىگرفت.
واقعيتى كه براى مسلمانان جنبه حياتى دارد اين است كه گرچه جهاد بسيار پراهميت است و تخلف از آن ننگ و گناه ولى در مواردى كه ضرورتى ايجاد نمىكند كه همه مؤمنان در ميدان جنگ شركت كنند. مخصوصاً در مواقعى كه پيامبر شخصاً در مدينه باقى مانده، همه نبايد به جهاد بروند، بلكه لازم است مسلمانان دو گروه شوند، گروهى فريضه جهاد را بجا آورند و گروهى در مدينه بمانند و احكام و معارف اسلامى بياموزند. «شايسته نيست مؤمنان همگى به سوى ميدان جهاد كوچ كنند. چرا از هر گروه، طايفهاى كوچ نمىكنند و (طائفهاى در مدينه بمانند) تا در دين و معارف و احكام اسلام آگاهى يابند و به هنگامى كه ياران مجاهدشان از ميدان بازگشتند احكام و فرمانهاى الهى را به آنها تعليم دهند و از مخالفت آن انذارشان دهند.» (توبه، آيه 122)
«اللّهم ارزقنا شهادة فى سبيلك تحت راية وليّك»
1077 بازدید
جهاد و مجاهدان در قرآن2
مصطفي قويدل
قسمت پايانى